کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

کیانا فرشته کوچولوی دوستداشتنی

هوای اردیبهشت و حساسیت

کوچولوی ناز و دوستداشتنی من این روزها بدترین روزهای زندگی من و بابا بود آخه هر هفته تورو دکتر میبردیم چون تو طلای نازنین بعد از تب سه هفته پیش یک بار به خاطر سرفه و آبریزش بینی و یکبار به خاطر تنگی نفس به دکتر رفتیم و هر بار دکتر گفت حساسیت اما داره خیلی وخیمتر میشه که در نهایت داره تبدیل به آسم کودکان میشه خلاصه تو جگر من و بابا رو کلی سوزوندی شبها از تنگی نفس خوابت نمیبرد و با اولین سرفه حالت خفگی بهت دست میداد بعد از کلی دارو دکتر گفت دستگاه بخور بگیرین خدارو شکر از وقتی بخور رو روشن میکنیم شبها کاملا راحت میخوابی و حتی سرفه هات هم کم شده و خداروشکر به اسپری هم نیاز نداری عاشقتیم عزیز دلم وقتی حتی کوچکترین ضربه ای میخوری من و بابا وا...
21 ارديبهشت 1391

تب

سلام الهی بمیرم واسه جوجو از دیشب یه طور وحشتناک تب کرده تا صبح با بابا بیدار بودیم و غصه خوردیم صبح هم بردیمش پیش دکتر چهارتا آمپول و کلی دارو میگن ویروسه آخه دکتر کیانا گفت لوزه راستش متورم شده الان هم تازه خوابیده کلی توی خواب ناله میکنه دوتا از آمپول هاشو هم زدن واسش منم کلی با کیانا گریه کردم بعد از آمپول هم با هم رفتیم خونه مامانی و کلی بهشون زحمت دادیم مامانی واسه کیانا سوپ و آبگوشت درست کرد مرسی مامانی که اینقدر مهربونی   تورو خدا زودتر خوب شو مامان جون منو بابا دلمون لک زده واسه شیرین کاریهات قربونت بشیم                    ...
8 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

یک سلام چاق و چله بعد از یک غیبت طولانی:                    نمیدونم چرا وقت نمیشه بیام خاطرات خیلی خیلی خوب و شیرینه بهترین فرشته کوچولوی دنیا رو بروز کنم تا همه غش کنن واسش جوجه کوچولوی نازی که خیلی باهوش و بلاست و همیشه و هر روز منو بابارو با حرفاو کاراش شگفت زده میکنه خداکنه بتونم ازش فیلم بگیرم و بذارم تو وبش تا همه باورشون بشه که چه رقصی داره و چه حرفایی میرنه چقدر شعر بلده و چقدر کلمات انگلیسی رو میفهمه و تشخیص میده بعلاوه جملات و کلمات فارسی شاید کسی باورش نشه که جواب تست وایلند کیانا(تستی برای تشخیص هوش و سن اجتماعی)چند سال شده کیاناز ما با د...
28 فروردين 1391

کیاناز دوستداشتنی

الان که کیانا دوسال و یک ماهشه کلی حرفهای ما رو تکرار میکنه واسه خودش شعر میخونه و سه تا شعر رو هم بلده (توپ سفیدم /زیر نور مهتاب و عروسک قشنگ من)در واقع اول جمله رو من میگم و بقیشو اون میخونه با همون آهنگش سوره کوثر رو هم بلده اولش رو من میگم کلمه آخر رو اون  این از همون چیزهایی بود که با دو بار خوندن یاد گرفت صلوات رو هم میگه الا ممد و الا ممد بسم الله رو هم کمو بیش یاد گرفته  نمیدونم چون مامانشم این حس رو میکنم یا اون واقعا باهوشه البته به قول خیلیها میگن بچه های الان لیسانس بدنیا میان به هر حال خیلی چیزهارو که میخوام بهش یاد بدم بار دوم کاملا حفظه و ما از این بابت خدا رو خیلی خیلی شکر میکنیم      ...
28 فروردين 1391

بدون عنوان

یک سلام چاق و چله بعد از یک غیبت طولانی : نمیدونم چرا وقت نمیشه بیام خاطرات خیلی خیلی خوب و شیرینه بهترین فرشته کوچولوی دنیا رو بروز کنم تا همه غش کنن واسش جوجه کوچولوی نازی که خیلی باهوش و بلاست و همیشه و هر روز منو بابارو با حرفاو کاراش شگفت زده میکنه خداکنه بتونم ازش فیلم بگیرم و بذارم تو وبش تا همه باورشون بشه که چه رقصی داره و چه حرفایی میرنه چقدر شعر بلده و چقدر کلمات انگلیسی رو میفهمه و تشخیص میده بعلاوه جملات و کلمات فارسی شاید کسی باورش نشه که جواب تست وایلند کیانا(تستی برای تشخیص هوش و سن اجتماعی)چند سال شده کیاناز ما با دوسال و نیم سن تقویمی و نیم وجب قد سن اجتماعیش شده 6سال هواستون باشه هوشمند رو چشم نزنین وقتی یک کلمه ...
28 فروردين 1391

سلام سلام سلام

سال 1391 رو به اول کیانا جونم و بابای مهربونش بعد هم به همه دوستها و آشناها و فامیل عزیزمون تبریک میگم متاسفانه اصلا وقت نمیکنم زود به زود آپ بشم اما سعی میکنم حداقل ماهی یکبار رو بیام خلاصه عید امسال عید متفاوتی بود لحظه تحویل سال بر عکس همه سالهای دیگه بابایی و مامانی خونه ما بودن آخه قرار بود بعد از تحویل سال بریم کاشمر خلاصه تحویل سال فوق العاده ای بود تا پنجم فروردین کاشمر بودیم و بعدش با خاله فاطمه و عمه ملیحه برگشتیم بجنورد جای همگی خالی چند روز بعد واسه ما کلی مهمون اومد و خونه ما از مهمون خالی نشد اما خدارو شکر خوش گذشت ولی ما که خیلی شرمنده اونایی شدیم که قرار بود بیان و بخاطر اینکه واسه ما مهمون اومد نتونستن بیان امیدوارم جبران کن...
26 فروردين 1391

<no title>

سلام به همگی دیروز تولد من بود و باز مثل هر سال بهترین و مهربون ترین همسر دنیا منو سوپرایز کرد و من واقعا تولدم رو فراموش کرده بودم اما مصطفی عزیزم منو کاملا غافلگیر کرد خلاصه من الان ۲۵ساله شدم فقط از خدا میخوام کمکم کنه تا من بتونم محبتهای همسرم رو جبران کنم و بتونم واسه اون همسر خوب و واسه کیانا خونم مامان خوبی باشم  از عمه جونهای کیانا و عموهاش(آقاهای عمه جونا)مامانی و بابایی و خونواده عمو عباس هم ممنون که شب تولد من اومدن خونه ما به ما که خیلی خوش گذشت مخصوصا که کیانا کلی واسمون رقصید و با اون زبون شیرینش واسم تولد تولد خوند جای همگی خالی  راستی از عروسی خاله متین بگم که کیانا کلی رقصید وقتی آخر شب رفتیم خونه بابای عمو علی با عوض ش...
13 بهمن 1390

کلی خبر خوب:::::

 از اونجایی که باز آمد بوی ماه مدرسه کیانا اجتماعی نی نی دوست ما هم واسه مهد ثبت نام شد اونم فقط واسه3روز در هفته اما!...اصلا مهد و بدون من وباباش دوست نداره البته روز اول که واسش وسیله خریدم و با بابای مهربونش رفته بودیم مهد و کیانا کلی سوار تاب و سرسره شد خیلی دوست داشت و دلش طاقت نداشت و همش میگفت بریم مهد پیش خاله و بچه ها ولی روزی که بردمش و خودم اومدم بیرون همش گریه کرد ولی بعدش خالش گفت ساکت شده و چاشتشو خورده و بازی کرده ولی هنوز که میرم دنبالش دوباره گریه میکنه انگار فکر میکنه میخوام بذارمش و دیگه من و باباشو نمیبینه حالا بعد از 4-5روز که همچنان که میگذارمش گریه میکنه دیگه توی خونه دائم میگه مهد نه از سر کوچه مهد که وارد میشیم میگه...
13 بهمن 1390