هوای اردیبهشت و حساسیت
کوچولوی ناز و دوستداشتنی من این روزها بدترین روزهای زندگی من و بابا بود آخه هر هفته تورو دکتر میبردیم چون تو طلای نازنین بعد از تب سه هفته پیش یک بار به خاطر سرفه و آبریزش بینی و یکبار به خاطر تنگی نفس به دکتر رفتیم و هر بار دکتر گفت حساسیت اما داره خیلی وخیمتر میشه که در نهایت داره تبدیل به آسم کودکان میشه خلاصه تو جگر من و بابا رو کلی سوزوندی شبها از تنگی نفس خوابت نمیبرد و با اولین سرفه حالت خفگی بهت دست میداد بعد از کلی دارو دکتر گفت دستگاه بخور بگیرین خدارو شکر از وقتی بخور رو روشن میکنیم شبها کاملا راحت میخوابی و حتی سرفه هات هم کم شده و خداروشکر به اسپری هم نیاز نداری عاشقتیم عزیز دلم وقتی حتی کوچکترین ضربه ای میخوری من و بابا واقعا بهم میریزیم و تموم دنیا روی سرمون خراب میشه عزیزم تو واقعا هدیه خدا هستی یک فرشته کوچولوی پاک و معصوم و دوستداشتنی فدات بشم جوجو جون