بازم یک مامانه تنبل و 2 ماه تاخیر

کوچولوی نازم این ماه کلی تولد داشتیم اولیش هم تولد خودم بود که خیلی خوش گذشت جای همگی خالی مامانی و بابایی و عمه جونی ها اومدن خونه ما عمه ملیحه کیک اورد مامانی هم دلمه کلی خوشمزه با کادوهای دلچسب البته واسه جوجه مامان هم کادو آورده بودن به به به....شمعها رو هم جوجه کوچولو فوتیت خیلی باحال بود آخه تو عاشق تولدی من هم دوست داشتم تو خوشحال باشی واسه همین گفتیم تولد کیانا جونه بقیه هم همکاری کردن واست شعر خوندن و تبریک میگفتن

تولد بعدی خاله آرزو جون بود و بعد مینا جون و موزده جونبه همشون تبریک میگم

جیگر مامان که کلی میفهمی و درصدد تعلیم و تربیت همه بزرگها تلاش میکنی از مسائل بهداشتی گرفته تا کارهای خونه خلاصه خاله خانومی هستی واسه خودت ..به هر حال که نفس مایی

الان هم با کلی اطلاعات و معلومات علمی در حال حفظ یک شعر جدید و یادگیری سوره ناس هستی ولی خودمونیم ها خیلی باهوشی هزارتا بوس واسه ناناز طلا

راستی کلی پر حرف شدی میتونم اینو بگم که اصلا مجال حرف زدن به بقیه رو نمیدی مخصوصا طفلکی بابا جون دنیای سوال هم توی اون سر کوچولوته که گاهی حس میکنم  جواب دادنش واسم امکان پذیر نیست  دنیای استدلال هم هستی مخصوصا وقتی ازت یک کاری میخوام اینقدر استدلال و مدرک و دلیل واسم میاری که پشیمون میشم و خودم کار رو انجام میدم

هفته پیش خاله جون اومد بجنورد واسه اینکه بابا جون نبود آخه این ترمش چون ترم آخر بهش مهمانی ندادن و باید بره سبزوار فقط چند روز تو هفته میتونیم باباجون و ببینیم واقعا سخته و تقریبا هر هفته ما کلی گریه میکنیم موقع رفتن بابا ..خلاصه چون هفته اول نبود بابا بود خاله اومد پیشمون من و خاله کلی دلمون سوخت واسه تو آخه هر وقت صدا از توی پله ها میومد یا صدای زنگ بلند میشد تو با خوشحالی بلند میگفتی بابا بابا اومد زود در و باز کنیم مامان وبابا فدات که اینقدر مهربونی