کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

کیانا فرشته کوچولوی دوستداشتنی

کیاناز دوستداشتنی

الان که کیانا دوسال و یک ماهشه کلی حرفهای ما رو تکرار میکنه واسه خودش شعر میخونه و سه تا شعر رو هم بلده (توپ سفیدم /زیر نور مهتاب و عروسک قشنگ من)در واقع اول جمله رو من میگم و بقیشو اون میخونه با همون آهنگش سوره کوثر رو هم بلده اولش رو من میگم کلمه آخر رو اون  این از همون چیزهایی بود که با دو بار خوندن یاد گرفت صلوات رو هم میگه الا ممد و الا ممد بسم الله رو هم کمو بیش یاد گرفته  نمیدونم چون مامانشم این حس رو میکنم یا اون واقعا باهوشه البته به قول خیلیها میگن بچه های الان لیسانس بدنیا میان به هر حال خیلی چیزهارو که میخوام بهش یاد بدم بار دوم کاملا حفظه و ما از این بابت خدا رو خیلی خیلی شکر میکنیم      ...
28 فروردين 1391

بدون عنوان

یک سلام چاق و چله بعد از یک غیبت طولانی : نمیدونم چرا وقت نمیشه بیام خاطرات خیلی خیلی خوب و شیرینه بهترین فرشته کوچولوی دنیا رو بروز کنم تا همه غش کنن واسش جوجه کوچولوی نازی که خیلی باهوش و بلاست و همیشه و هر روز منو بابارو با حرفاو کاراش شگفت زده میکنه خداکنه بتونم ازش فیلم بگیرم و بذارم تو وبش تا همه باورشون بشه که چه رقصی داره و چه حرفایی میرنه چقدر شعر بلده و چقدر کلمات انگلیسی رو میفهمه و تشخیص میده بعلاوه جملات و کلمات فارسی شاید کسی باورش نشه که جواب تست وایلند کیانا(تستی برای تشخیص هوش و سن اجتماعی)چند سال شده کیاناز ما با دوسال و نیم سن تقویمی و نیم وجب قد سن اجتماعیش شده 6سال هواستون باشه هوشمند رو چشم نزنین وقتی یک کلمه ...
28 فروردين 1391

سلام سلام سلام

سال 1391 رو به اول کیانا جونم و بابای مهربونش بعد هم به همه دوستها و آشناها و فامیل عزیزمون تبریک میگم متاسفانه اصلا وقت نمیکنم زود به زود آپ بشم اما سعی میکنم حداقل ماهی یکبار رو بیام خلاصه عید امسال عید متفاوتی بود لحظه تحویل سال بر عکس همه سالهای دیگه بابایی و مامانی خونه ما بودن آخه قرار بود بعد از تحویل سال بریم کاشمر خلاصه تحویل سال فوق العاده ای بود تا پنجم فروردین کاشمر بودیم و بعدش با خاله فاطمه و عمه ملیحه برگشتیم بجنورد جای همگی خالی چند روز بعد واسه ما کلی مهمون اومد و خونه ما از مهمون خالی نشد اما خدارو شکر خوش گذشت ولی ما که خیلی شرمنده اونایی شدیم که قرار بود بیان و بخاطر اینکه واسه ما مهمون اومد نتونستن بیان امیدوارم جبران کن...
26 فروردين 1391

<no title>

سلام به همگی دیروز تولد من بود و باز مثل هر سال بهترین و مهربون ترین همسر دنیا منو سوپرایز کرد و من واقعا تولدم رو فراموش کرده بودم اما مصطفی عزیزم منو کاملا غافلگیر کرد خلاصه من الان ۲۵ساله شدم فقط از خدا میخوام کمکم کنه تا من بتونم محبتهای همسرم رو جبران کنم و بتونم واسه اون همسر خوب و واسه کیانا خونم مامان خوبی باشم  از عمه جونهای کیانا و عموهاش(آقاهای عمه جونا)مامانی و بابایی و خونواده عمو عباس هم ممنون که شب تولد من اومدن خونه ما به ما که خیلی خوش گذشت مخصوصا که کیانا کلی واسمون رقصید و با اون زبون شیرینش واسم تولد تولد خوند جای همگی خالی  راستی از عروسی خاله متین بگم که کیانا کلی رقصید وقتی آخر شب رفتیم خونه بابای عمو علی با عوض ش...
13 بهمن 1390

کلی خبر خوب:::::

 از اونجایی که باز آمد بوی ماه مدرسه کیانا اجتماعی نی نی دوست ما هم واسه مهد ثبت نام شد اونم فقط واسه3روز در هفته اما!...اصلا مهد و بدون من وباباش دوست نداره البته روز اول که واسش وسیله خریدم و با بابای مهربونش رفته بودیم مهد و کیانا کلی سوار تاب و سرسره شد خیلی دوست داشت و دلش طاقت نداشت و همش میگفت بریم مهد پیش خاله و بچه ها ولی روزی که بردمش و خودم اومدم بیرون همش گریه کرد ولی بعدش خالش گفت ساکت شده و چاشتشو خورده و بازی کرده ولی هنوز که میرم دنبالش دوباره گریه میکنه انگار فکر میکنه میخوام بذارمش و دیگه من و باباشو نمیبینه حالا بعد از 4-5روز که همچنان که میگذارمش گریه میکنه دیگه توی خونه دائم میگه مهد نه از سر کوچه مهد که وارد میشیم میگه...
13 بهمن 1390

<no title>

سلللللللللللللللللللللللللللام به همه خاله و عموهای مهربون کیانا امشب بعد از یک ماه و نیم اومدم با کلی تعریف و تمجید از کوچولوی ناز قلقلی و اما قبل از اون باید هزار با بوس و تبریک بگم به مامان و بابای آریا جونم که بالاخره قابل دونستن و بدنیا اومدن خوش اومدی عزیز دلم و اما ماه آذر و باز هم کلی تولد تولد مامانی / و عمه محبوبه /و آدی(البته بقول کیانا) و حسن جون رو تبریک میگم  خوب میریم سراغ کیانا که دیگه محصل نیست از مهد برش داشتم آخه اصلا اونجا رو دوست نداشت و هر وقت از خواب بیدار میشد یا میخواستیم بریم بیرون با مظلومیت خاصی میگفت مهد نه ما هم فکر کردیم و تصمیم گرفتیم برای اینکه دچار مشکل روحی نشه و ضربه نخوره همین بهتره که تو خونه پیش خودم با...
13 بهمن 1390

سیده کوچولو و...

با عرض تسلیت به همه مسلمونها مخصوصا جوجه سیده خودم : شاید باور نکنین ولی کیانا دائم میگه واسم حسین حسین بذار  ناناز من الان به معلوماتش کلمه خدا و آب هم اضافه شده + انگلیسی خوک /توپ /گاو و +شعر خدا عزیز دلم خدا رو شکر میکنم که تو اینقدر باهوشی و واقعا به یادگیری علاقه داری منو بابا عاشقتیم و خیلی خیلی دوستت داریم فدای حرف زدنت بشم که تازگی ها اینقدر حرف میزنی و جمله های قشنگ میگی وقتی کار بدی میکنی خودت با ادب میگی بشید یعنی :ببخشید دیروز هم با ناز فراوون سر بابا رو گول مالوندی وقتی بابا بهت گفت کینا جونم بوسم بده ببرمت خیابون به بابا گفتی اول مامان و بوس کن بعدش من بابا هم وقتی من و بوسید و گفت حالا کیانا نوبت توه تو کوچولوی ناز قلقلی گفت...
13 بهمن 1390

حرفهای در گوشی

روزی بزرگ می شوی و معنی این جملات را خوب درک می کنی .روزی مادرمی شوی و می فهمی چرا هم شیرین ترین و هم سخت ترین کار دنیا بزرگ کردن یک کودک است .روزی بزرگ می شوی و می فهمی چرا برای هر چی که سختی بکشی برایت عزیز است .روزی می فهمی چرا پدر ها و مادر ها هر چه زمان گذشت پرورش بچه ها را دقیق تر و با حوصله تر انجام دادند و به نظر مامان اگه دنیا داره روز به روز پیشرفت می کنه و علم با سرعت هر چه تمام تر به جلو می ره همه مدیون نسل هایی است که برای تربیت و تعلیم بچه ها بیشتر تلاش کردند .شاید زمانی بزرگ کردن ۱۰ تا بچه هم کاری دور از توان پدر ها و مادرها نبود .اما زمانیکه پدر و مادرها تصمیم گرفتند دقیق تر و بهتر عمل کنند نسل دانا تر شد و علم با سرعت به جلو ...
13 بهمن 1390

تولد تولد

بعد از تبریک روز مادر به همه مادران عزیز و مهربون و دوستداشتنی بخصوص مامانی کیانا (مادر همسر عزیزم) و روح پاک مادر مهربان خودم پیشاپیش روز پدر رو هم تبریک میگم مخصوصا به پدر همسر گلم و دوباره به روح پاک پدر خودم  و از طرف کیانا هم به بابای خیلی خیلی خیلی خوبش میگم باباجون دوستت دارم یا بهتره بگم دوستت داریم و بهت افتخار میکنیم تو که برای منو کیانا همه چیز هستی و زندگی ما به خاطر لطف بی پایان و مهربونیهای بیش از اندازه تو همیشه شیرینه امیدوارم هردومون بتونیم زحمتهاتو جبران کنیم این تبریک سوم هم به خاطر بزرگ شدن دختر نازم که دوساله شد و حالا سین رو ادا میکنه و یه عاله چیزهای خوب دیگه که اگه بخوام همشو بگم همه عمرم رو باید تایپ کنم اما یه کار ...
13 بهمن 1390