<no title>
سلام به همگی دیروز تولد من بود و باز مثل هر سال بهترین و مهربون ترین همسر دنیا منو سوپرایز کرد و من واقعا تولدم رو فراموش کرده بودم اما مصطفی عزیزم منو کاملا غافلگیر کرد خلاصه من الان ۲۵ساله شدم فقط از خدا میخوام کمکم کنه تا من بتونم محبتهای همسرم رو جبران کنم و بتونم واسه اون همسر خوب و واسه کیانا خونم مامان خوبی باشم از عمه جونهای کیانا و عموهاش(آقاهای عمه جونا)مامانی و بابایی و خونواده عمو عباس هم ممنون که شب تولد من اومدن خونه ما به ما که خیلی خوش گذشت مخصوصا که کیانا کلی واسمون رقصید و با اون زبون شیرینش واسم تولد تولد خوند جای همگی خالی
راستی از عروسی خاله متین بگم که کیانا کلی رقصید وقتی آخر شب رفتیم خونه بابای عمو علی با عوض شدن آهنگ همه میومدن کنار اما کیانا پایه ثابت رقص بود کلی رقص پا کرد و آخرش هم شاباش از بابای دوماد گرفت بابای عمو علی گفت این عروس خانوم از همه بیشتر زحمت کشیده و رقصیده (آخه کیانا با یه لباس عروس اون پرهای شاپرکش مثل فرشته ها بود راستی روی صورتش رو هم من نقاشی کرده بودم عکس یک پروانه که تا آخر شب نصفش پاک شده بود )حتما عکسش رو میذارم ولی قول بدین چشمش نکنین
در ضمن دختر باهوشو پر حرف ما کلی هم شعر جدید بلده ماشاا...ش و فراموش نکنین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی