<no title>
خوب میریم سراغ کیانا که دیگه محصل نیست از مهد برش داشتم آخه اصلا اونجا رو دوست نداشت و هر وقت از خواب بیدار میشد یا میخواستیم بریم بیرون با مظلومیت خاصی میگفت مهد نه ما هم فکر کردیم و تصمیم گرفتیم برای اینکه دچار مشکل روحی نشه و ضربه نخوره همین بهتره که تو خونه پیش خودم باشه اما با همین چند روزی که رفت جوجه با هوش من وقتی ازش میپرسم اسمت چیه میگه:( i am kiana ) دختر طلا (hello) هم بلده
الان دوباره تو خونه باهاش شعر کار میکنم و حروف انگلیسی رو هم میتونه کاملا بگه
به تازگی هم وقتی که واسش کلمات مامان / بابا / کیانا / نی نی / عمه /عمو و خاله رو میتونه تشخیص بده و وقتی که مینویسم میتونه بگه کدوم کلمه چیه
دختر نازو مهربون من کلی حرف میزنه و جیک جیک میکنه و به محض ورود باباش همه اطلاعات خونره رو مو به مو واسش میگه
قربون مهربونیش بشم من یهو میاد دستای کوچولوش و میندازه دور گردنمون و یک بوس محکم و بعد میگه دوست دارم عاشقتم
الان هم که من در حال تایپ کردن هستم گوشی تو گوشش گذاشته و در حال موزیک گوش کردنه و داره با عروسکای نازش بازی میکنه و نی نی هاشو روی اون پهای توپولیش میخوابونه و واسشون شعر میخونه و باهاشون حرف میزنه و وای بحال اون وقتی که نینیش بخوابه دیگه کسی حق صحبت کردن نداره و میگه هیس لالا کرده خوب مثل اینکه نینیش خوابیده و صدای تایپ من باعث مکدر شدن خاطر جیگر مامان شده پس تا بعد.....