کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

کیانا فرشته کوچولوی دوستداشتنی

تولد عید شما مبارک تولد عید شما مبارک

1392/1/17 4:15
نویسنده : مامان کیانا
538 بازدید
اشتراک گذاری

یک شلام چاق و تپل فروردینی یک سلام خوش بوی بهاری و یک سلام عیدانه قشنگ عیدتون مبارک کیانا قشنگه که امسال فهم عید واست سخت بود و سال تحویل موقعی که من و بابا بهت عیدی دادیم باهامون قهر کردی که باید میگذاشتیم همه بیان تاتو شعماتو فوت کنی...و بعد کلی توضیحات در مورد عید ...به این نتیجه رسیدی که باید بریم خونه مامانی چون عید رفته خونه اونا چون همگی اونجا بودن مخصوصا که خاله جونی های بابام اومده بودن و تو چشم میکشیدی که خاله فخری رو ببینی...

زیبا کوچولو که الان هر روز فقط سیندرلا نگاه میکنی و هر بار اونقدر با احساس و دقت میبینی که هر کس ندونه فکر میکنه بار اولته ..امسال با شیرین زبونی های تو سالمون رو شروع کردیم و همین شیرینی مارو بس که واسه من و بابا از هزارتا باقلوا شیرین تر بود و بهترین عیدی اونبوسهای شیرین و عسلی  لپهای نرم و تپل تو که این روزها کلا توی فشار بوسهای بابا دارن کاملا ورز داده میشن....

امیدوارم که عیدهمه مامان و باباها همین قدر شیرین باشه...خلاصه کوچولو خانوم شبرفتیم خونه مامانی و دوشب بعد همه اومدن خونه ماو تو خیلیبهت خوش گذشت آخه مینشستی کنار خاله فخری و پشت سر هممیگفتی خوب قصه بگین دیگه...اونا هم بامهربونی سرتورو گرم میکردن...

چند روز بعد هم رفتیم کاشمر و همه رو دیدیم خوش گذروندیم و عیدی های جورواجور و رنگارنگ گرفتی و برگشتیم

اما کیانا کوچولوی ما 12/1/92 استخون درد شد و تب کرد اونم چه روزی روز تولد بابا مصطفی بچم کلی چشم میکشید تاروز تولد باباش بشه تا واسه باباش شمع بیاره باهم فوت کنن.اما نشد که واسش تولد بگیریم خوب در اصل کادو تولد بود که من و کیانا قبل از سال نو یک ست کفش و کمربند چرم گرفتیم و کادو کردیم و البته همون قبل از سال بهش دادیم تا اگه اندازه نبود بشه عوضش کرد. 

 خوشبختانه کوچولوی طلا حالش واسه 13 خوب شد و از صبح رفتیم باغ با همه فامیل بجنوردی و تاشب هم اونجا بودیم جای همگی خالی کلی کوچولو جونی بازی کرد شب توی ماشین بیهوش شد اما تارسیدیم خونه دوباره بیدار شد و تا ساعت 3شب واسه من و بابا عروسی گرفت.قرار بود خاله جونی های کیانا و خاله جونی های من روز 14بیان بجنورد گردی اما نشد .عمه ملیحه و عمو مهدی هم امسال مسافرت بودن و ما تا اخر عید اونا رو ندیدیم خاله فاطمه هم امسال هنوز نیومده تا ببینیمش اما به هرحال واسه همه کسانی که دیدیم و ندیدیم توی این سال آرزو میکنیم که به همه آرزوهاشون برسن

پسندها (1)

نظرات (2)

باباي مليسا
17 فروردین 92 9:36
سلام . ضمن آرزوی سالی پر از سلامتی ، خوشی ، مهربونی ، همدلی ، عاقبت بخیری و خلاصه تمام آرزوهای خوب و قشنگ برای شما و خانواده محترمتون و تبريك بخاطر نوشته هاي زيباتون باید عرض کنم که وبلاگ ملیسا خانم با کلی عکسهای متنوع به روز شد . خیلی خوشحال می شیم تا سال جدید ملیسا رو با بازدید و گذاشتن یک یادگاری زیبا ، قشنگتر و دلنشین تر کنید . منتظر شما و یادگاریهای زیبای شما هستیم.
مامان آریا
22 فروردین 92 9:38
سلام ....... سال نو مبارک باشه عزیزای دلم... کیانا کوچولوی ناز و شیرین زبونم و ببوس..اینجا که کیانا و اریا همدیگه رو دیدن کیانا هی به اریا میگفت بوسم کن اریا هم پوف میکردخلاصه داستانی شده بود امیدوارم سال خوبی و خوشی رو در کنار کیانا جون و بابایی داته باشی گلم