کیاناکیانا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه سن داره

کیانا فرشته کوچولوی دوستداشتنی

سال نو مبارک

امسال هم مثل سالهای گذشته غیر قابل پیشبینی بود آخه بر خلاف تفکر و برنامه مون اومدیم کاشمر که بماند حالا دیگه مامانی و بابایی هم اومدن کاشمر خونه گرفتن البته یک دوطبقه هم باهم خریدیم که انشاا... برج 6 میریم اونجا کیانا واقعا خوشحاله و حالا دیگه از مهد زده شده میگه خاله م نمیگذاره صحبت کنیم اما من دلم میخواد بادوستام حرف بزنم که یهو خاله بلند میگه ساکت یا دعوا میکنه میگم آخه شعرها و سوره هارو یاد نیگیری میگه مگه خنگم و بعد همه ش رو واسم کامل میخونه میگم شاید واسه بچه های دیگه توضیح میده چون مثل تو باهوش نیستن که بار اول همش رو حفظ کنن و اون میگه ولی من دلم نمیخواد ساکت باشم دوست دارم در گوشی با دوستم صحبت کنم و بخندم...عجب روزگاری...... خلاص...
28 اسفند 1392

بدون عنوان

بعد از کلی تاخیر حالا وقتی اومدم که پر از خبر و اتفاقات عجیب و غریبم توی این غیبت طولانی توی زندگی ما خیلی چیزا عوض شد و تغییر پیدا کرد مثلا تغییر مکان ما که از همه عجیب تر بود آخه نه من و نه بابا به جای جدید حتی فکر هم نمیکردیم بابا که حتی مدتها بود مسافرتی هم به کاشمر نیومده بود که قسمت اینطوری رقم خورد و ما نقل مکان کردیم به کاشمر برای خودمون که خیلی غیرمنتظره بود از همه خوشحال تر کیاناس آخه اینجا کلی رفت و آمد هست و از همه مهمتر وجود بچه های همسن مخصوصا اباالفضل ه بعد از اون رفتن کیانا به پیش دبستانیه و خیلی راضی و خوشحاله و کلی هم مدیر و خاله جون مهدش ازش تعریف میکنن و خاله جونش میگه کیانا تنها بچه ایه که تابه حال ازش گلایه نداشتم و هم...
5 دی 1392

دلتنگی های کیانا و مامانش...

مامان بابا کی میاد؟                                      مامان بابا کجاس؟ مامان بابا الان میاد؟ مامان بابا تو راهه؟ مامان بابا کی میرسه؟                                                       ...
3 شهريور 1392

بدون عنوان

                                                                                                        &nb...
3 شهريور 1392

بهترین هدیه خدا

پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد. مادر که در حال آشپزی بود ، دست هایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند. او نوشته بود : صورت حساب !!! کوتاه کردن چمن باغچه 5000 تومان مراقبت از برادر کوچکم 2000 تومان نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3000 تومان بیرون بردن زباله 1000 تومان جمع بدهی شما به من: 12000 تومان !!! مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورت حساب این را نوشت: بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ بابت غذا ، ن...
6 مرداد 1392

عجب مامان تنبلی

وای خدای من چقدر تنبل بودم خیلی وقته نیومدم... مامان قربونت بشه که هر روز با نمکتر میشی و من و بابا وقتی فیلم نگاه میکنیم بیشتر از توجه به فیلم به تو اون سوالات بامزه ات جواب میدیم و تقریبا هیچ چی از فیلم نمیفهمیم جز دیدن تصاویرش...قیافت وقتی فیلم میبینی خیلی جالبه آخه ابروهات میرن توی هم و با تمام احساس و توجه میری تو بهر فیلم و کلی سوال واست پیش میاد و واویلا...کیانا کوئسشن شروع میکنه و؟؟؟؟؟؟؟ قربون بازی هات بشیم که اینقدر هدف دار و پر محتوان عزیزم اینقد بازی دوست داری که حتی گاهی بامداد رنگی هات هم ساعت ها بازی میکنی و نمکه که از سروروی تو اون بازیهات میریزه و من و بابا هم که نگاه کردن به تو و حرکات دست و صورت و دیالوگ های تو بهترین ...
13 تير 1392

شکرت خداجون

خدایا تو چقدر مهربونی من و به مقامی رسوندی که در عین زیبایی سختی فراوون هم داره مادر بودن چقدر شیرینه و خوب ولی گاهی به سختی اون فکر میکنم سختی از این بابت زحمت نیس سختی یعنی غمی که برای تربیت یک موجود کوچک و پاک داری یک موجود بی گناه و معصوم و استرسی که برای آینده فرزندت داری خدایا به همه پدر و مادر ها لیاقت داشتن بهترین موجودات خودت رو بده ... خداجونم دعای همه پدر و مادر هارو برای خوشبختی بچه هاشون براورده کن... خداجونم امروز که روز مرد فقط ازت میخوام که عشق زندگی من و رو که پدر و همسری مهربونه رو همیشه مراقبش باشی و عمر زیاد بهش بدی تا سایه پرمهرش روی سرمون باشه و عشقمون ماندگار برای همیشه باشه راستی من و بابا واسه روز مرد و زن تصمی...
3 خرداد 1392